حرمت سقط جنين در شريعت مقدّس اسلام
و علاوه بر عموماتي كه ذكر شد و در آنها بطور كلّي قتل نفس محترمه را چه اولاد انسان باشد و چه غير أولاد، حرام شمرده است؛ بطور خصوص در بسياري از آيات، قتل اولاد را نهي كرده و آنرا حرام شمرده است.
مشابهت قانون سقط جنين در كشورهاي كفر با عمل اعراب دوران جاهليّت
از آنچه گفته شد بدست ميآيد كه: تا چه حدّ كشورهاي كفر در ضَلالت و منهاج پست و زندگي نكبت بار و ذلّتزا فرو رفتهاند؛ كه حكم إسقاط جنين را در محاكم و قوانين خود مشروع نمودهاند و علناً حكم به امضا آدمكشي مينمايند، و طفل معصوم يعني ثمره حيات و زندگاني و بهترين ميوه هستي خود را در برابر چشمان خود اعدام ميكنند و معذلك خود را متمدّن و كشورهاي پيشرفته؛ بلكه لوادار تمدّن ميخوانند.
در حاليكه اين اعمالشانأبداً با أعراب دوران جاهليّت تفاوتي ندارد. آنها بچّههاي خود را ميكشتند و زنده بگور مينمودند، و اينان بصورت ديگر همان كار را ميكنند. غايةالامر بر اعمال آنان لعنت و نفرين ميفرستند، و بر اعمال خودشان مرحبا و آفرين. تَـبًّا لَهُمْ وَ لِما عَمِلَتْ لَهُم أيْديهِمْ وَ لُعِنوا بِما فَعَلوا وَ بِما قالوا.
ص 37
از اينجا نيز دستگير ميشود كه: اين نوع تمدّن و اين كلمه «تمدّن» غير از بربريّت و وحشيگري و جاهليّت چيزي نيست. منتهي در كتابهاي لغتِ آنها كلمه تمدّن و مدنيّت و مدينه جاي خود را عوض كردهاند؛ و مزوّرانه و مكّارانه بر روي اعمال منكر و زشت خود، لعاب زده و با زرق و برق عوام فريبانهاي هَمَجيّت خود را بر عالم تحميل كردهاند.
در جائي كه مانند انگلستان عمل لِواط (آميزش مرد با همجنس خود) را مشروع كنند و در محاكم إجازه دهند و قانونيّت آنرا از مجلس أعيان و مجلس لُردها گذرانده و به تصويب برسانند، ديگر از أمثال قانوني نمودن سقط جنين و ماشابَهَه نبايد استبعاد كرد. اينها همه اُموري است مشابه با هم بر اساس برنامه حيوانيّت، بلكه أضلّ و خرابتر و تاريكتر. زيرا عمل لواط و يا سقط جنين عمدي ابداً در حيوانات ديده نشده است. و از اينجا عبارت شريفه قرآن: بَلْ هُمْ أَضَلُّ [25] و يا أَعْمَیٰ وَ أَضَلُّ سَبِيلا [26] خوب معناي خود را روشن ميكند.
حرمت سقط جنين از نطفۀ زنا در اسلام
در اسلام سقط جنين گرچه نطفه آن از زنا هم منعقد شده باشد حرام است. و زني كه زنا كرده است و يا زني كه در اثر وَطْي به شُبهَه آبستن شده باشد (يعني آميزش و مجامعت با حرام و بدون عقد شرعي، بگمان حِلّيّت در شبهه
ص 38
موضوعيّه. مثل كسي كه در شب و يا در تاريكي، يا بواسطه غلبه خواب و يا بيهوشي با زن اجنبيّه با علم به آنكه زن اوست و حلال است بياميزد، و سپس معلوم شود كه آن زن، زن او نبوده و حرام بوده است.) حقّ سقط جنين خود را ندارد. و اگر شهود نزد حاكم شهادت بر زناي او دهند، حاكم بايد صبر كند تا بچّهاش را بزايد وسپس حكم زنا، از حدّ و يا رَجْم را درباره او جاري نمايد. زيرا اجراي حدّ در حال حاملگي موجب ضرر و يا سقط طفل ميشود، و اين جائز نيست.
مفاسد عزل و خوردن داروهاي ضدّ حيض و ضدّ حاملگي
عزل دو ضرر كلّي براي مرد و زن دارد. البتّه ضرر مزاجي و جسمي، غير از ضررهاي روحي.
أمّا درباره مرد، موجب كسالت اعصاب ميشود؛ و در اثر تكرار به حدّي ميرسد كه درمانش صعب ميگردد.
أمّا درباره زن، موجب پيدايش مرضي در رحم به نام غدّۀ فيبْرُم و أحياناً
ص 40
سرطان رحم ميشود كه در اثر تهيّج رحم براي غذاي آن كه نطفه است، و سپس آنرا بدون غذا و گرسنه گذاردن پيدا ميشود.
خوردن دارو براي جلوگيري رحم از پذيرش نطفه، و آبستن نشدن زنان كه امروزه بصورت قرص متداول و معمول شده است ضررهاي مزاجي شديد دارد، و موجب كسالت اعصاب و در بعض از احيان منجرّ به جنون و ديوانگي است. و علاوه موجب كسالت قلب [29] و سرطان رحم و اختلال جريان خون، و بهم خوردن سير طبيعي و عمل طبيعي غُدَد و ترشّحات زائده، و امراض فراوان ديگري است كه دست بگريبان جوامع فقير بشر شده است. خوردن اين داروها به هر صورت و به هر كيفيّتي كه باشد، و با هر فورمولي كه ساخته شود، موجب قطع جريان حيض در اوقات معيّنه و مشخّصه ميگردد؛ و موجب عدم قبول رحم نطفه را در خود ميشود؛ و عواقب وخيمي را در پي دارد.
و لذا بهداري در زمان طاغوت كه ابداً نظري بحال ضعفاء و مصلحت آنان نداشت، براي ترغيب و تحريص مردم به نازائي و عقيم شدن و بچّه نياوردن، به مقدار فراوان از اين دارو را در درمانگاههاي عمومي دولتي مجّاناً در اختيار زنان ميگذاشت؛ و زنان مسكين هم مراجعه نموده، اخذ مينمودند و ميخوردند و به مفاسد و پيآمدهاي آن گرفتار ميشدند. امّا زنهاي أعيان و پولدار ابداً از اينها مصرف نمينمودند؛ و مَثل «مرگ حقّ است امّا براي همسايه» خوب در اينجا مصداق و موضوع روشني پيدا ميكرد.
ص 41
بسياري از زنان مؤمنه هم در وقت زيارت مشاهد مشرّفه، و در وقت حجّ بيت الله الحرام، براي جلوگيري از عادت ماهيانه و قدرت بر عمل مشروط به طهارت از اين قرصها ميخوردند، كه هم كسالت و مرض جسمي، و هم در بعضي از أوقات كسالت رواني پيدا مينمودند. و علاوه چه بسا عادت ماهيانهشان خراب و دگرگون ميشد؛ و به قول معروف از اينجا مانده و از آنجا رانده ميشدند. هم عملشان خراب ميشد و هم بهره معنوي و روحي از اين زيارت و مناسك نميبردند.
شارع مقدّس اسلام براي زنان حائض تكليف خاصّي مقرّر كرده است كه با بجا آوردن آن هم حجّشان صحيح است و هم عمرهشان. ديگر در اينصورت چرا در كار او تصرّف كنيم؟ تصرّفي كه چه بسا موجب بطلان عمل ميشود و حجّ و عمره صحيح و مطلوب را كه پيغمبر به بعضي از زوجات خود دستور دادند و آنها عمل نمودند، با دست خود و تصرّف خود آلوده و مشتبه سازيم؛ و عمل يقيني را بصورت عمل مشكوك انجام دهيم؟!
سلامت زن در آنست كه يا حامله باشد و يا بچّه شير دهد
سلامت بدن و روان زن در زائيدن است؛ در حامله شدن و شير دادن است. بَه بَه از بانواني كه يا در شكم خود بچّه ميپرورند، و يا در آغوش خود بچّه را شير ميدهند! اين بهشت است. اين سُبُل سلام است.
خداوند خالق آفرينش، مزاج زن را طوري آفريده است كه از زمان بلوغ تا دوران يائسگي پيوسته مزاج او غذاي خاصّي را مطابق مزاج طفل در بدن درست ميكند؛ و آن خون حيض است كه در زمان حاملگي اين خون در رحم مادر غذاي طفل است. علّت آنكه زنان در دوران بارداري غالباً عادت ماهيانه نميشوند براي آنست كه اين خون در رَحِم صرف غذا و طعام جنين ميگردد.
و چون بچّه را زمين گذارند و وضع حمل كنند، اين خون تبديل به شير شيرين سفيد و نرم و راحت و ملايم با مزاج نوزاد ميشود، و از سوراخهاي پستان سرازير ميشود. فلهذا زنان در دوران رضاع و شير دادن نيز غالباً عادت
ص 42
ماهيانه نميشوند.
أمّا وقتي كه آبستن نيستند و شير هم نميدهند، اين غذا مصرفي ندارد و بنابراين از دهانه رحم خارج و دور ريخته ميشود. يعني زن بواسطه عدم حمل و عدم رضاع (آبستن نبودن و شير ندادن) مقداري از قواي بدني و جسمي خود را كه خداوند بصورت خون در آورده است هَدَر نموده و ضايع كرده است. فلذا از رحمت خدا دور است. و خداوند در اينجا به وي إجازه عبادت و خشوع و خضوعي را كه بواسطه نماز و روزه و طواف حاصل ميشود نداده است.
زن بايد مانند مرد پيوسته راه تقرّب را بپيمايد، وآن وقتي است كه: دوش به دوش مرد نماز بخواند و روزه بگيرد و طواف كند؛ و اين فقط در وقتي است كه حامله باشد و يا طفل خود را شير دهد.
اين زن قرين رحمت خداست كه حائض نيست؛ و اجازه ركوع و سجود و قيام و طهارت به وي داده شده است. و اجازه صيام به وي داده شده است. و اجازه طواف گرد كعبه به وي داده شده است.
بنابراين، زنان بايد پيوسته يا حامله باشند و يا شير دهند، تا در كاروان انسانيّت و حركت به سوي معبود و محبوب، و قبله مشتاقان و كعبه عاشقان و پويندگان به سوي حرم و حريم امن و امان او، با مردان هم آهنگ باشند.
حائض شدن زنان موقعي است كه در اين كاروان نشستهاند و از حركت افتاده و متوقّف گشتهاند. بنابراين، اصل در زنان عبادت است؛ يعني اصل در زنان حمل و رضاع است. حيض زنان خلافِ اصل است؛ يعني عَدم حمل و عدم رضاع خلاف است. فتَأمَّلْ در اين نكته دقيق.
اين حقير روزي به يكي از پزشكان حاذق و بصير و متعهّد [30] كه سخن از
ص 43
اين موضوع به ميان آمده بود، گفتم: سلامت و سعادت زن در اينست كه: يا حامله باشد و يا بچّه در زير پستان خود داشته باشد.
قدري تأمّل كرد و گفت: آقا اين گفتار، مطابق آخرين نتيجه كنگرههاي پزشكي است كه امسال در امريكا برگزار شده است. و من تز دكتري خود را در امريكا در همين موضوع قرار دادهام.
آنگاه گفت: طبق آخرين مدارك و آمار، دختراني كه قبل از هجده سال بچّه بزايند سرطان پستان نميگيرند. وهر چه ديرتربچّه بزايند، درصدِ خطر تهديد سرطان پستان در آنها زياد ميشود؛ تا چون از سنّ سي سالگي بگذرند خطر سرطان پستان به نحو مضاعف بالا ميرود.
امّا زناني كه اصلاً ازدواج نكنند و بچّه نياورند، درصد خطر سرطان پستان در آنها سرسامآور است.
اين مطالب را كه عين واقعيّت است، قياس كنيد با تبليغات و انتشارات استعمار كافر كه بر در و ديوار نوشته بود: «زندگي خوشتر، فرزند كمتر» و يا «فرزند فقط يكي يا دو تا» و در يك صفحه پوستر يا پلاكارد، عكس يك مرد و يك زني را كشيده بود، كه در دستشان يك دختر و يك پسر بود، و بطور شادابي و خوشحالي در حركت بودند و دست راست را بلند كرده، فقط انگشت وُسْطَي و مُسَبِّحه (سَبّابه) را بطرف بالا باز نموده، تا نشان دهند كه أوّلاً فقط فرزند بايد دو تا باشد و بس، و ثانياً اين را با حرف 7 كه رمز موفّقيّت است، خاطر نشان
ص 44
نموده باشند.
از اين تابلوها بر هر ادارهاي و كانوني، بالاخصّ در سالن بيمارستانها و درمانگاهها و محلّ اجتماع مردم زده ميشد و مردم ميديدند. بيچارهها هم باور ميكردند و از زيادي بچّه خودداري ميكردند. و زنها دسته دسته به درمانگاهها ميآمدند و قرصهاي ضدّ حاملگي را به عنوان هديه و تُحفه، مجّاني ميگرفتند و با خوشحالي همراه خود ميبردند. غافل از اينكه اين قرصها همچون قرص اِسْتِرِكْنين، سمّ قاتل است كه بر روي آن لعاب شيرين كشيده باشند.
پزشكان غير متعهّد و خود فروخته هم، پيوسته در روزنامه و راديو و تلويزيون، تبليغات را در اين موضوع بالا ميبردند.
يك روز پزشكي به خانمي كه براي معالجه نزد او رفته بود گفته بود: خانم! رَحِم زن حكم درخت را دارد.مگر درخت چقدر ميوه ميدهد؟! اين زن هم به منزل آمده بود و بناي بد سري در آبستن شدن، با شوهرش گذارده بود.
شوهرش در مسجد نزد من آمد و از زنش شكايت كرد، و گفتار دكتر را كه به وي گفته بود بازگو كرد.
گفتم: اين دكتر در اين سخن مغالطه نموده است؛ و به اصطلاح عامّه مردم، حُقّه بازي نموده است. برو منزل و به عيالت بگو: درخت ميوه تا زنده است ميوه ميدهد! به مجرّد آنكه به بلوغ خود رسد (در بعضي از درختان در سال دوّم، و در بعضي نيز ديده شده است كه در سال اوّل) ميوه ميدهد.
درختان ميوه هر سال مرتّب ميوه ميدهند. هيچ ميوهشان قطع نميشود، مگر زمانيكه آفتي به آنها برسد و ريشه آنها كرم بزند. در اين صورت چوب است. ديگر درخت ميوه نيست؛ آنرا ميبرند.
بسوزند چوب درختان بیبر سزا خود همين است مَر بيبري را
فوائد بيشمار حامله شدن زنان و مضرّات بيشمار نازائي
بچّه، شادابترين ميوه خوش زندگي است؛ و عاليترين ثمره حياتي از
ص 45
بوستان انسانيّت، و معطّرترين گل از گلستان بشريّت است. زنهائي كه بجاي بچّهداري و تكثير اين نوباوۀ ريحان آدمي، اين عمل سالم و نيكو را ترك ميكنند، و به دنبال كارهاي خارج از منزل ميروند، چقدر از قافله تقدّم و پيشرفت عقب افتادهاند!
آنها هر كاري بكنند و به هر مقام و شغلي دست بزنند، و هرگونه هنر و فنّي را بياموزند، بطوريكه فرضاً سراسر اطاقشان را از تابلوهاي دكتري و مهندسي و سائر فنون زينت دهند، و تا پايان عمرشان هم اگر تلاش كنند، و حقّاً و واقعاً نيّتشان خوب باشد، و در صدد خدمت به اجتماع بوده باشند، همۀ اينها بقدر يك بچّه زائيدن و شيردادن و آنرا بزرگ كردن و تربيت نمودن و به جامعه تحويل دادن ارزش ندارد. [31]
به دو دليل:
اوّل آنكه: اين خانمي كه سراسر اطاقش را از ديپلمها و ليسانسها و دكتراها پركرده است، و در هر مقام و پست كه شاغل شده است، صد برابر آنهم اگر فرضاً برآن افزوده گردد،چنانچه به او بگويند: تو حاضري اين فرزندت را بدهي و مقامات و گواهينامههايت محفوظ باشد؟! و يا آنها را فداي اين فرزند ميكني؟!
فوراً ميگويد: فدا ميكنم! فرزند، براي من ارزشش بيشتر است.
پس اي خانمي كه به يك فرزند و يا دو فرزند اكتفا كردهاي و خودت را سرگرم كارهاي ديگر نمودهاي! بدان كه: آن فرزندهاي احتمالي كه در صورت فرض زائيدن به وجود ميآمدند و اينك نيامدهاند، همانند همين فرزند تو ميباشند. همۀ آنها را از دست دادهاي! و به فوز عظيم نرسيدهاي! و آن فرزندهاي لطيف و شيرين را فداي اين مشاغل و در حقيقت شواغل
ص 46
نمودهاي! اين به اعتراف خودت، خسراني است بزرگ و تهي دستي و فقري است سترگ.
و علّت و رمز حلّ اين معمّا آنست كه: فرزند داراي حيات و زندگي است، و مشابه خود تست، و بقا وجود تست! فلهذا هيچ چيز از اموال و تجارتها و صناعتها و مقامها، ارزش او را ندارند و نميتوانند داشته باشند.
زيرا اصل حيات و زندگي تو، براي تو ارزشش از همه مقامها و تعيّنات و اندوختهها بيشتر است.
این چهار پست فرازهایی از این کتاب ارزشمند بود.
خدا روح علامه طهرانی رضوان الله تعالی علیه رو قرین شادی و سرور و برکات قدسیش قرار بدهد ان شاء الله.
خود کتاب رو بخونید: منبع
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: مطالب و مباحث دینی و مذهبی، ،
:: برچسبها: كاهش جمعيّت , ضربهاي سهمگين بر پيكر مسلمين, علامه طهرانی ره, یهود, تلمود, دشمن اسلام, تنظیم خانواده, آبستنی, پیشگیری از حاملگی, قرصهای پیشگیری,
نویسنده : علی ربّانی
تاریخ : یک شنبه 15 بهمن 1391
زمان : 16:17